طنز
 
دو شنبه 21 مرداد 1392برچسب:, :: 15:11 ::  نويسنده : يه بنده خداي خدا پرست

اعتراف می کنم که: دوستم زنگ زد خونمون گفت علیرضا امروز میای سر کار؟ گفتم نه شهرستانم! بعدش فهمیدم چه گندی زدم چون به خونه زنگ زده بود نه موبایل!

دو شنبه 21 مرداد 1392برچسب:, :: 15:10 ::  نويسنده : يه بنده خداي خدا پرست

 

اعتراف می کنم که: موقع رانندگی تو میدون داشتم می پیچیدم که یکی خیلی بد پیچید جلوم. منم عصبانی شدم داد زدم: بیا، یهو بیا تو خیابون! هنوزم نمی دونم چی می خواستم بارش کنم که این رو گفتم: بنده خدا هنگ کرده بود.

دو شنبه 21 مرداد 1392برچسب:, :: 15:9 ::  نويسنده : يه بنده خداي خدا پرست

 

اعتراف میکنم که یه روز توخیابون بودم, متوجه شدم گوشیم رو از خونه جا گذاشتم,سریع دست بردم تو جیبم که گوشیمو بردارم و زنگ بزنم خونه و بگم:اگه کسی امروز بهم زنگ زد خبرم کنید….!!!!!!!

دو شنبه 21 مرداد 1392برچسب:, :: 15:9 ::  نويسنده : يه بنده خداي خدا پرست

 

سوم ابتدائی توی مدرسه از بچه ها یه تردستی یاد گرفتم.از فرط ذوق اصلا نفهمیدم چطوری رسیدم خونه با عجله وبدون اینکه حتی کولیمو زمین بذارم تردستی رو برای خواهر کوچکترم که 5سالش بود اجرا کردم
(تردستی:ادعا میکنم که میتونم کاغذو از طریق گوشم بفرستم توی دهنم.از قبل یه تکه کاغذو زیر زبونم قایم کردم یه تکه کاغذم توی دستمه.حالا اینی که توی دستمه رو میارم کنار گوشم و اونی که توی دهنمه رو نشون میدم)
وقتی اجرام تموم شد سبک شدم رفتم تا ناهار بخورم.حالا خواهر فسقلیم تصمیم میگیره همین تردستی رو برا عروسکهاش اجرا کنه.وای ی ی ی ی ی.تصور کن
خلاصه بیمارستان و دکتر و شستن گوش و گریه و …..
خودم دارم اعتراف میکنم که مخ خانوادم

دو شنبه 21 مرداد 1392برچسب:, :: 15:7 ::  نويسنده : يه بنده خداي خدا پرست

 

اعتراف میکنم سال85 وقتی برای اولین بار سیمکارت خریدم، از بس کسی بهم زنگ نمیزد میرفتم پای تلفن عمومی و به خودم زنگ میزدم!

دو شنبه 21 مرداد 1392برچسب:, :: 15:7 ::  نويسنده : يه بنده خداي خدا پرست

اعتراف میکنم بعضی وقتها تو پیاده رو که دارم راه میرم یه قیافه خیلی نگران به خودم میگیرم و هی پشت سرم و دور و اطراف رو نیگاه میکنم که مثلا مواظبم کسی تعقیبم نکنه!
یه جوری که انگار از طرف یه سازمان مخوف تحت نظرم!
یه لذت خاصی داره لامصب!

دو شنبه 21 مرداد 1392برچسب:, :: 15:6 ::  نويسنده : يه بنده خداي خدا پرست

 

اعتراف میکنم خونه بغلیمون عروسیه
ما طبقه چهارمیم اونا ویلایی
هی دارم فکر میکنم با این تفنگم خواننده هرو بزنم که مثل بز می خونه
کمک کنین تصمیم مهمیه

 

دو شنبه 21 مرداد 1392برچسب:, :: 15:4 ::  نويسنده : يه بنده خداي خدا پرست

 

اعتراف میکنم…
.
.
.
ولش کن بابا ظرفیت رازداریو ندارین میرین همه جا جار میزنین ابروم میره


اعتراف میکنم که سال دوم دبیرستان 4واحد مبانی کامپیوتر داشتم بار اول بود که موس و میدیدم اسمشو بلد نبودم بهش میگفتم( ماس ماسک )خدا دوستمو حفظ کنه اسمشو بهم یاد داد.

دو شنبه 21 مرداد 1392برچسب:, :: 15:2 ::  نويسنده : يه بنده خداي خدا پرست

اعتراف میکنم ۶ سالم که بود با دخترخاله هام نقشه کشیدیم که مزاحم تلفنی بشیم
واسه همین مرغ همسایه رو قرض گرفتیم
زنگ میزدیم خونه مردم، میگفتیم ببخشید مرغ ما با شما کار داره بعد گوشی رو میگرفتیم جلو نوک این مرغه
اینقد دم و پر وبال این مرغه رو میکشیدیم و میزدیم تو سرش که صداش تا آسمون میرفت!
الان روح اون مرغه هرشب میاد به خوابم!

دو شنبه 21 مرداد 1392برچسب:, :: 15:1 ::  نويسنده : يه بنده خداي خدا پرست

 

اعتراف میکنم که کوچیک که بودم کتری رو میزاشتم رو گاز تا ابر درست شه توی اشپزخونمون
یه همچین نابغه ای ام من
دارم اینجا طلف میشم

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان طنز و آدرس a.k.j.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.








نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 14
بازدید دیروز : 17
بازدید هفته : 125
بازدید ماه : 259
بازدید کل : 17155
تعداد مطالب : 60
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

Alternative content